چار بیتی ها:
بیا مادر بګو
امشب بمن درد وطن را
به روی زخم
های جاده ویران هستی
زاغوش وطن
دورم خداوندا چه سازم
چو بسمل می
تپد درخون بهار زادګاهم
نیت کردم ادا
سازم نماز شام کابل
خیال اقتدا
دارم به سوی زاد ګاهم
مسافرهای چشمم
رانه اغوشی نه دامانی
وطن ګم کرده
ام عمریست پا از سر نمی دانم
دو چشمانم
پرستو خاه های درد هجران
خطوط دست هایم
رمزهای خون واتش
من ویاد وطن
شب های بی انجام هجرت
به زیر بار
ننګم زندګی باریست از شرم
شهزاده یی
درهر قدم افتاده درخاک
از منزل
خورشید فرود امده است
عریان فتاده
ایم به خاک در دوست
این راز نګنجد
به حجاب دل ما
این دود که بر
روزن دل می ګذرد
این سلسله
تنیده درجامه خاک
این ګستره چمن
نیاسود مرا
این سلسله را
رنګ دیګر میدادم
هر بار که حرف
عهدوپیمان زده ای
سجاده تذویر
بدوشت همه جا
فصل درو از
مزرعه شاد ګذشت
تاری که تنیده
ام درین جامه خاک
ګلهای شهید
باغ را دسته کنم
دربزم حریفان
خود اواز دهم
پهلو نزند به
سادګی سنګ صبور
تمکین نکند
به پیش مهتاب قدش
ای رفته زمن
یاد وطن را بکنی
تاروز قیامت
به رهت منتظرم
|